
شب بود و بارانی، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت شبی
که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود. شبی که گهگاهی
ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند . ستاره هایی
که نوری نداشتند شب سوت و کور شده بود من مانده ام با سکوت
وتنهایی، بدون مهتاب ، بدون ستاره!نگاهم به آسمانها دوخته ام ابرها
به آرامی از کنار ماه می گذشتند وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می
نشستند احساس تنهایی و سیاهی در من بیشتر می شد شب
نمی گذشت ، بی پایان بود کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ،
پایان داشت. سکوتی سرد در تنهایی و درد در قلب آسمان دلم احساس
می شد سیاهی شب تنهایی مرد همیشه تنها ! ستاره ها درد مرا
نمی فهمند ، مهتاب خاموش مانده است، چون ابرهای سیاه روی آن را
پوشانده اند تنها امیدم به مهتاب بود اما حالا به چه کسی بگویم درد
دلم را در این شب غریبه! ستاره ها هر کدام در آسمان برای یک دل
هستندو برای هزار چشم چشمک می زنند . من دلم می خواهد درد
دلم را برای کسی بگویم که یک دل و یکرنگ باشد اما!پس همان بهتر
که درد دلم درونم بماند و تبدیل به بغض شود چون کسی یافت نمیشه
حرفهای مونده در دل را با اون در میان گذاشت.
گاهی وقتها نوشتن برات سخت ترین کار دنیا میشه با اینکه
هنوزحرفهای زیادی در دل برای نگفتن داری .انگشتانت یارای نوشتن
نیست تنها کاری که از دستت بر می آید سکوت است و باز هم ناگفته
هایت را سکوت می کنی ومی خواهی سکوتت را فریاد بزنی اما صدای
سکوتت انقدر بلند هست که نیازی به فریاد نمی بینی.
لحظاتی در زندگی هست که باید برخیزی نگاهی به پشت سرت
بندازی و چشمهایت را ببندی برخیزی و زندگی را آغاز کنی.
لحظاتی در زندگی هست که باید چشمهایت را ببندی باید عادتهایی را
در وجودت به فراموشی بسپاری وباید، بایدهایی را و نبایدهایی را
جایگزین کنی .
سلام دوستان خوب وعزیزم:
من آن غریبهء دیروز آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم
در آشنایی امروز در وبلاگم حرفهای دلمو مینویسم تا در فراموشی فردا یادم كنید.
امیدوارم که در وبلاگم لحظات خوبی را بگذرونید واگه برای لود شدن یه ذره معطل شدید به بزرگی خودتون منو ببخشید.
در ضمن نظرات شما موجب دلگرمی ماست پس لطفا" نظر هم بدید چون برام خیلی ارزش دارند.
براتون آرزوی سلامتی وموفقیت وخوشبختی از درگاه خداوند متعال ومستعان دارم وامیدوارم که به هر آرزویی که در دل دارید برسید.من هم به دعای شما دوستان خوب ومهربونم نیاز دارم .

